شب تاسوعا توفیقی دست داد تا پس از هشت سال دوباره در سنت دستهروی شبانه هیاتمان، هیات محبان الحسین حسینیه شهرک جوادالائمه سرچاک شیرگاه شرکت کنم.
دسته زنجیرزنان ما تا میدان رفت و در همین فاصله کوتاه به شش هیات و حسینیه سر زد.
اول به حسینیه صاحب الزمان رفتیم. حاج آقا علی کریمی مشغول سخنرانی بود. مزاحم نشدیم و ادامه دادیم و سلام به آنها را گذاشتیم برای برگشت. تکیه کنار رودخونه و دبیرستان -که هیچوقت اسمش را درست و حسابی یاد نگرفتم- مقصد بعدی بود. زنجیرزنان وارد شدیم. طبق سنت این سالها، وسط زنجیرزنی، همه زنجیرها را به زمین میگذارند و جانانه سینه میزنند. مداح هیات میزبان هم کمی مداح میکند و سپس دعا و خداحافظی.
هیات بعدی، درست در نقطه مقابل و بالای ارتفاعات پوشیده از جنگل شهر (جنب مدرسه رازی) است. بعضی از دوستان قدیمی را آنجا میبینم. روحانی آنها (حاج آقا کجوری) میکروفن به دست میگیرد و مداحی میکند. صدای خوبی دارد. حسینیه شهیدآباد مقصد بعدی است. به مرکز شهر میرویم. هیات مسجد جامع. یعنی دور میدان. حضور در میدان شهدای شهر، همیشه احساس غرور خاصی به من میدهد.
در مسیر برگشت، به عزاداران حسینیه حاجیآباد سلام دادیم. حسینیه صاحب الزمان سرچاک، مقصد پایانی ما بود. یکی از دوستان دوران دبیرستان (یکی از هشت نفر بچههای ادبیات و علوم انسانی 80) را دیدم و یکی دو ساعتی به گپ گذشت. گویا همه ازدواج کردند و فقط مجرد ماندهام!
راستی، مدتها بیصبرانه دلتنگ آن لحظه بودم که به صورت دسته به جایی برویم، آنگاه مداح دسته ما بگوید:
«اهل عزای شاه دین! ما به سلام آمدیم!»
و مداح آنها بگوید:
«خوش آمدید! خوشقدم!»
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
انشاءالله، فردا، صبح عاشورا، گلزار شهدای روستای چالی، تجمع چندهزار نفری همه دستهجات عزاداری منطقه